سی ام
سلام بر سی ام. خدایا شکرت به روز سی ام رسیدم.
سی روز مداوم دارم کارهایی را انجام می دم. خدایا شکرت. می دونم که فقط با مداومت هست که تغییر امکان پذیره. هر کاری هر چقدر کوچک هر چقدر ناچیز و جزئی اگر هر روز و هر روز ادامه دار انجام بشه حتما منجر به تغییرات بزرگ خواهد شد. مثل قطره کوچک آبی که هر روز بر دل سنگی بریزه خیلی جالبه حتی توی طبیعت خیلی وقتها می شه نمونه هاش را دید سنگ سخت تغییر کرده، تغییر حالت و رنگ داده. همون قطره کوچک که دائم چکه کرده سنگ سخت را تغییر داده.
امروز مراقبه کردم خیلی بهتر از روزهای دیگه. خوشحالم. باید همینطور ادامه بدم و نگذارم هیچ چیزی اراده منو خدشه دار کنه. امروز باید بهتر از دیروز باشه. باید خیلی خیلی متمرکز تر باشم.
دارم فکر می کنم به دعا کردن. تازگی ها فهمیدم من اصلا بلد نیستم دعا کنم! دعاهایی که وجود داره هم به زبان عربیه و من خیلی درکشون نمی کنم. اما فکر می کنم هر کسی باید دعای خودش را داشته باشه که به زبون خودش به روش خودش نوشته شده باشه. حتی روی یک تکه کاغذ و هر بار بهش نگاه کنه و دعا کنه. اینطوری مسما ذهنش مرتب تر می شه می فهمه دقیقا چی داره از خدا می خواد. حتی می تونه کم کم دعایی را که نوشته دقیق تر بنویسه تغییرش بده. به جملات تاکیدی هم فکر کردم باید ببینم چه جملاتی حالم را خیلی خوب می کنه. به چه جملاتی نیاز دارم . باید حتما وقت بذارم و بنویسمشون. روی تکه کاغذهای کوچیک و همراهم داشته باشم و هر وقت شد در طول روز نگاهشون کنم.
یک تجربه: وقتی آدم خودش را ملزم به انجام کاری می کنه حتی وقتی خیلی خوب پیش می ره و موفق می شه که به الزاماتش پایبند بمونه یک حالت غم و افسردگی پیش میاد. حتی اگر اون تغییرها خیلی هم در جهت مثبت باشه و به نظر بیاد که آدم باید خوشحال باشه. اما در واقع اینطور نیست من این را در آدمهایی دیدم که مثلا رژیم لاغری می گیرند و خیلی مقید به انجامش هستند، یا کسایی که یک دوره حسابی وقتشون رو برای درس خوندن می ذارن بعد می بینن چقد دارن غمگین میشن. این غمگینی یک عکس العمل بدنه در برابر تغییر مثل آدم معتادی که وقتی مواد به بدنش نمی رسه کلافه و در هم ریخته میشه. این دوران گذراست. باید راه حل پیدا کرد که خیلی طولانی نشه. یک کاری که خیلی روحیه آدم را عوض کنه، پیاده روی، گذراندن وقت با دوستان، یا حتی دیدن فیلم آشپزی و قلاب بافی و امثل اینها است.